"أتبکون و لا تنصرونه" آیا گریه میکنید ولی او را یاری نمیکنید؟

مومن عاشق خانوداده اش است: ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریتنا قره اعین ولی اگر او را به کربلا بخوانند، طفل شیرخوارش را نیز با خود به قربانگاه می برد ان الله شاء ان یراک قتیلا !


نوشته شده در  یادداشت ثابت - شنبه 91/8/21ساعت  8:3 عصر  توسط نائب 
  نظرات دیگران()

پنجره اتاق بخار گرفته، هوای بیرون سرد است و هوای داخل گرمِ گرم و من در خواب شیرین سحرگاهیم ...دوستان مثل همیشه در رویاهایم هستند و من تلاشی برای بیدار شدن از خواب نمی کنم ... ولی انگار کسی به شدت تکانم میدهد که بیدار شو! به خودم که می آیم متوجه زلزله میشوم. یکی از همان سه هزار پس لرزه ای بود که تقربیا هفته ای یک بار تجربه اش میکنیم. نگاهی به آسمان می اندازم. هوا به شدت بارانی است، دلم سِیر میکند به خانه هایی که دیگر سقفی برای پناه بردن از باران های شدید ندارند به پنجره هایی که حالا قاب زمین شده اند، به دل های مضطرب و آشفته ای که لرزه اش بیشتر از ریشترهای زلزله است، به چشم های بغض گرفته ی کودکانی که بعد از هر لرزه به جای آغوش پدر و مادرشان به گوشه ی خرابه ای میخزند که قبلا خانه بود و گرم بود و آغوش مادر را داشت! و چه تشابه عجیبی است بین شبهای بی چراغ این خانه ها و شبهای بی چراغ خرابه های شام و بی تابی دختران یتیم ... سرگردانی کودکان بعد از هر زلزله و سرگردانی یتیمان دشت کربلا ... و البته این شدائد و سختی قطره ای نیست از بلای دشت کربلا. بخاری اتاق را خاموش میکنم، پنجره را باز می کنم ... هوا چقدر سرد است! قطرات باران که به صورتم می خورد بی تاب تر می شوم ... می خواهم فریاد بزنم اما ... آرام زمزمه می کنم:« بسم الله الرحمن الرحیم. اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ ... » و فوت می کنم به هوا.


نوشته شده در  شنبه 91/8/27ساعت  11:20 عصر  توسط نائب 
  نظرات دیگران()

نوشته هایی که میخوانید خطابه هایی از چند مسجد مختلف است. و صرفا جهت اطلاع و هوشیاری بعضی افراد نوشته شده است. گرچه خواننده خاصّ ندارد اما خواص بیشتر حواسشان را جمع کنند لطفا.

در مسجدی نشسته ایم و گوش به سخنان خطّاب داده ایم. از نشانه های ظهور امام زمان(عج) سخن می گفتند. از شمشیرش از جنگهایش از صیحه های آسمانی و از برهم ریختگی و ... این بود امام زمانی که توصیفش را می کنند! خانوم میانسالی اینها را که شنید آرام و با ترس گفت: « ای خدا پنج تومن میندازم تو صندوق صدقات امام زمان نیاد! »

در مسجدی نشسته ایم و گوش به سخنان خطّاب داده ایم. ماجرای کربلا این روزها بازار داغی در مساجد دارد. خطّاب از به نبرد رفتن جناب قاسم(ع) میگفتند. وقتی مادرشان ایشان را راهی میدان جنگ میکردند رو به ایشان گفته اند:« پسرم حالا که به میدان جنگ میروی پیش همسرت نرو. چون شما دیشب عقد کرده اید و زن هم چون کم عقل است مانع از رفتنت به میدان خواهد شد! » زن میانسالی در مقابل این سخن خطّاب گفت: «حاج آقا کی گفته زن کم عقله؟ » حاج آقا:« بله دیگه زن کم عقل و ناقص العقله » زن: « دلیلتون چیه؟ » حاج آقا: « از آن جهت که زن در ارث نصف مرد سهم دارد. » زن: « اون که دلیلش اینه که مرد نان آوره برای همین سهمش بیشتره.» حاج آقا: « خب پس چرا در دیه مرد دوبرابر زن دیه میگیره؟» زن:« خب دلیلش بازم همونیه که گفتم! در قرآن هم داریم آیشو.» حاج آقا: «بله! کدوم آیه؟» زن:« الرجال قوامین علی النسا یعنی مرد چون عهده دار زن هست در حقوق مادی سهم بیشتری داره. اگه زن کم عقله چرا در 9 سالگی خدا ازش تکلیفی رو میخاد که از یه زن 40 ساله میخاد؟! » حاج آقا: « بله دیگه! ... ولی شما باز با حاج خانوم هم صحبت کنید ببینید ایشون چی میگن. »

در مسجدی نشسته ایم و گوش به سخنان خطّاب داده ایم. قرار شده است جوانهای محله را هم جمع کنند تا ایشان درباره موضوع مهم و اساسی ولایت سخنرانی بنمایند. رهبری را اینگونه شروع کردند به توصیف کردن که « ایشان در منزلشان یک فرش کهنه و از رو رفته دارند و حتی یخچال هم ندارند.» ولایت یعنی این!؟

...

آری و در آن زمان هستی حیات خواهد یافت، عشق پروبال خواهد گشود و در رگهای خشکیده علم، خون تازه خواهد دوید. پشت هیولای ظلم و جهل با خاک، انس جاودان خواهد گرفت، شیطان خلع سلاح خواهد شد، انسان بر مرکب رشد خواهد نشست و عروج را زمزمه خواهد کرد.

بخشی از کتاب « خدا کند تو بیایی » نوشته: سید مهدی شجاعی


نوشته شده در  پنج شنبه 91/8/25ساعت  2:44 عصر  توسط نائب 
  نظرات دیگران()

چند سالیست فضای صدا و سیما تغییرات محسوسی کرده است در حدی که یک کودک ابتدا خوانی هم این تغییرات را حس میکند!تغییراتی از قبیل سبک پوشش و آرایش بازیگران، سبک زندگی و حتی قهرمان سازی و الگو سازی!

با پیشرفت رسانه ها بخصوص رسانه های تصویری مردم میل بیشتری به استفاده از آنها دارند و اغلب اوقات خود را با این نوع رسانه ها میگذرانند. و طبیعتا ارزش رسانه ها در رابطه با انتقال ارزشها اهمیت فوق العاده ای یافته است. بخصوص در رابطه با ارزشهای دینی رسانه های تصویری اهمیت بیشتری یافته اند.
اما متاسفانه تله ویزیون اسلامیِ ایران نه تنها به ارزشهای دینی اسلامی توجهی ندارد بلکه اغلب با پخش برنامه هایی در سرکوب این ارزشها تلاش میکند.

صدا و سیمای ایرانی ِ به ظاهر اسلامی ِ ما مدتهاست با پخش فیلمهای کره ای قهرمانان اسطوره ایی در ذهن مردم ساخته است که هرکدام از شخصیتها نه تنها واقعی نیستند بلکه کارهایی هم که انجام میدهند هیچ سنخیتی با فرهنگ ایرانی ندارد.
با این حال ما هر سال شاهد فیلمهای افسانه ای کشور کره هستیم در حالی که جای قهرمانان ایرانی و حقیقی خودمان را در صفحه تله ویزیون خالی میبینیم. قهرمانان هشت سال دفاع مقدس،قهرمانان دینی، قهرمانان ملی و وطنی خودمان، و حتی قهرمانان معاصری که هیچ توجهی به آنان نمیشود.

الگو سازی از شخصیت های کره ای در تله ویزیون ایران تا حدی است که قهرمانان کودکان ایرانی «جومونگ» و به تازگی «دونگ یی» شده است!

اصلا این صداو سیما تا بحال از خود پرسیده است که نمایش چنین داستانهای افسانه ایی و چنین نوع زندگی ای چه تاثیر مثبتی بر مردم ایران دارد؟اصلا این فیلمها چه آموزه ای دارند؟ اصلا هدف صداو سیما از پخش این نوع فیلمها چیست؟
چرا به جای پرداختن به شخصیت ها و قهرمانان ایرانی و یا اسلامی خودمان باید چنین فیلمهایی نمایش داده شود؟

این صدا و سیما به خیال خود با ساختن چند فیلم مذهبی آن هم چند سال یکبار، دین خود را به انقلاب داده است. در صورتی که بیشتر تخریب ارزشهای دین کرده تا حفظ آن.

همه ادیان غیر اسلامی برای تبلیغ دین خود کلی فیلم ساخته اند اما روی هم رفته چند فیلم داریم که تبلیغ اسلام باشد؟ بیشترین فیلم مذهبی را مسیحیان ساخته اند و متاسفانه کمترین فیلمهای مذهبی را مسلمانان دارند. و البته بیشترین فیلمهای ضد مذهب هم علیه اسلام ساخته شده است.
چرا باید درباره پیامبری که قرآن ایشان را «اسوه الحسنه» خطاب میکند هیچ تولید رسانه ای نداشته باشیم؟ چرا درباره حضرت فاطمه(س) هیچ فیلمی ساخته نشده است؟ چرا الگوهای اسلامی را کنار گذاشته ایم و اینقدر شخصیت های غیر اسلامی را الگو سازی میکنیم؟

و ما در مقابل این همه کم کاری در عرصه شناساندن الگوهای درست چه کارهایی انجام داده ایم؟

+ ما چگونه میتوانیم از زندگی حضرت زهرا(س) الگو بگیریم؟


نوشته شده در  یکشنبه 91/8/21ساعت  10:0 عصر  توسط نائب 
  نظرات دیگران()

«ما البته با آقایان عضو صدا و سیما، حرف‌های زیادی داریم؛ یعنی حرف‎های مبناییتر و اساسیتری هست که مناسب جمع شماست. ان‌شاء اللَّه در آینده نه‌چندان دوری، اجتماع خوبی با شما و بقیه برادران و خواهرانی که در صدا و سیما فعالند، خواهیم داشت و اگر خدای متعال عمر و توفیق داد، صحبت خواهیم کرد. الان برای آن کار نیست؛ لذا به آن مباحث نمی‌پردازیم. فقط یک مطلب را – با این که قبلاً هم گفتیم- مجدداً عرض کنیم و صحبت‌مان را تمام کنیم. آن مطلب این است که در فیلم‌های ایرانی و نمایشنامه‌های فارسی که از رادیو پخش می‌شود، به یک نکته حتماً توجه کنید؛ ولو برای مدت سه سال طول بکشد و آن را تجربه نمایید. آن نکته که تاکنون هم کسی به آن توجه نداشته این است که فیلم و نمایشنامه ایرانی را از حوادث آشفته‌کننده و برانگیزاننده ذهن و حالت سوهان برای روح، خالی کنید.

متأسفانه این کار صورت نمی‌گیرد و نمی‌دانم چرا! با این که مکررا، هم به جمع آقایان عضو صدا و سیما گفته‌ام و هم به برادرانی که به امور فیلم‌سازی اشتغال دارند، ولی نمی‌دانم چرا این مسأله مهم رعایت نمی‌شود. یعنی ممکن است عیب و ایرادی در این‌جا وجود داشته باشد که این کار نمی‌شود؟ فیلم ایرانی را وقتی شما نگاه می‌کنید، مثل اینکه باید حتماً یک مبالغه در اظهار غصه، اظهار ناراحتی، اظهار گریه، دعوا و تشنّج اعصاب در آن باشد! کأنّه بدون این عناصر، فیلم و نمایشنامه ایرانی چیزی کم دارد! من یک وقت در این جا، در مقابل جمعی مثل شما آقایان، مثالی زدم. گفتم مثلاً فرض بفرمایید در تلویزیون ما برنامه‌ای درست کرده بودند و می‌خواستند بچه‌ها را به برس‌زدن تشویق کنند. ما هم طبق معمول، فیلم بچه‌ها را نگاه می‌کردیم. البته در قالب کارتون، ساختن فیلم‌هایی اینگونه برای بچه‌ها، تشویق خوبی است و تبلیغ خوبی نیز برای رعایت بهداشت موی سر است. ماجرا این طور بود که یک برس عروسکی، لحظاتی زار می‌زد و گریه می‌کرد؛ به گونه‌ای که دل آدم کباب می‌شد. در این حال، یکی دیگر از برس‌ها به برس گریان می‌گفت: «چرا گریه می‌کنی؟» او هم جواب می‌داد که مثلا «صاحب من، موی سرش را برس نمی‌زند!» این قضیه که آن‌قدر گریه نداشت؛ به طوری که دل مستمع را خون کند! لااقل صدای دختربچه یا پسربچه‌ای را که در حال زار زدن روی برس گذاشته‌اید، یک لحظه‌اش بکنید، نه به قدر یک دقیقه و یک دقیقه و نیم! همین‌طور متّصل گریه، گریه، گریه! خب؛ اعصاب مستمع خرد می‌شود! متأسفانه چنین حالت‌هایی در فیلم و کارتون و نمایشنامه ما وجود دارد.

من البته چون به بعضی از جاها و به بعضی از آدم‌ها سوءظن‌هایی دارم که دیر زایل می‌شود، می‌گویم لابد تعمدی در کار است. بعضی تعمد دارند برای اینکه ذهن و اعصاب مردم را خراب کنند. خب؛ شما در خانه‌تان نشسته‌اید. اگر بچه همسایه بنای گریه کردن بگذارد، اعصاب‌تان ناراحت می‌شود. این، امری طبیعی است. لازم نیست بچه خود آدم باشد. تلویزیون هم مثل بچه همسایه است. اعصاب انسان را با دعوا، تشنّج و گریه بی‌خودی خراب می‌کند. بیایید واقعاً برنامه‌ریزی کنید. هم در کارهای صدا و قصه‌های شب و بقیه برنامه‌هایش و هم در کارهای سیمایی. این یک کار اساسی است. این حفظ سلامت اعصاب مردم است. اعصاب آشفته، در محیط کار، در محل کسب، در خیابان و پشت ترافیک، همه جا خودش را نشان خواهد داد. مسأله آرامش بخشی به ذهن مردم، یک بخش عمده‌اش مربوط به صدا و سیما و فیلم‌ها و نمایشنامه‌هاست که هنوز تأمین نشده است.»

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مسؤولان صدا و سیما 23/1/1375


نوشته شده در  یکشنبه 91/8/21ساعت  9:59 عصر  توسط نائب 
  نظرات دیگران()

این دست ها سردشان است ...

زلزله زدگان در محاصره سرمای زیر 20درجه
البته بهتر است خودتان از موتورهای جستجوگر اوضاع را پیگیری کنید ...
چون نه طاقت گفتن اوضاع سرما را دارم و نه دل گفتن کشته شدن دو کودک در اثر سرما در مناطق زلزله زده را ...


نوشته شده در  یکشنبه 91/8/21ساعت  9:59 عصر  توسط نائب 
  نظرات دیگران()

دانشگاه آزاد اسلامی تبریز از روزی که بر سر کوههای زاگرس تاسیس شده است تا به حال به جز رئیس دانشگاهش هیچ مسئول دیگری به چشم ندیده است. مگر در دو مورد - بنده نیز به خاطر دارم - که یکی اش اسفند سال پیش بود که جناب آقای کاندیدای مجلس نهم «دکتر منادی» تشریف نما شدند و یکی اش هم همین دیروز بود که جناب آقای وزیر امور خارجه سابق و یحتمل کاندیدای ریاست جمهوری سال آینده «دکتر متکی» تشریف آورده بودند.

اولش که کلی ذوق زده شدیم که چه عجب مسئولی یادی از این دانشگاه ِ سرکوهی نموده است. ولی بعد که وارد بحث شدیم شصتمان باخبر شد که حدسمان درست بوده است و باز هم تشریف فرمایی این مسئول محترم از سر دلسوزی و شنیدن درد ِ دل ِ دانشجویان دانشگاه آزاد تبریز نبوده است. بلکه داستان همان داستان جناب آقای کاندیدای مجلس نهم بود.

گرچه سخنانشان خیلی از ابهامات را در مورد روابط ایران و سوریه، مشکلات ارزهای داخلی، خیزش های مردمی در کشورهای عربی و... مقداری برطرف کرد ولی متاسفانه طبق معمول وقت تنگ بود و سوالات دانشجویان در دست مجری محافظه کار برنامه باد کرد و دانشجویان این وسط فقط شنونده بودند!

برایم واقعن جالب بود که مسئولین چرا همیشه نزدیک انتخابات که میشود پی به «لزوم شرکت در دانشگاه ها » میبرند؟!

مسئولین محترم، دانشجویان دانشگاه آزاد هم درد ِ دل دارند با شما. بد نیست بعد از انتخابات هم یک سری به سر ِ کوه های زاگرس در تبریز بزنید!


نوشته شده در  یکشنبه 91/8/21ساعت  9:59 عصر  توسط نائب 
  نظرات دیگران()

هر چند دقیقه یکبار در این سایت f5 بزنید

http://irsc.ut.ac.ir/currentearthq.php?lang=fa


نوشته شده در  یکشنبه 91/8/21ساعت  9:59 عصر  توسط نائب 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سقفی به وسعت آسمان
ان الحق لا یعمل به
الگوهای چشم بادامی!
بعضی تعمد دارند برای اینکه ذهن و اعصاب مردم را خراب کنند
قابل توجه مسئولین
درد ِ مرفهین ِ بی درد
نترسید